اهمیت چگونه زیستن

دکتر امیر حسین وجدانی از نگاه و باورش به زندگی می‌گوید

دکتر امیر حسین وجدانی از نگاه و باورش به زندگی می‌گوید
مصاحبه دکتر امیر حسین وجدانی با مجله آرمان‌شهر توس - گروه باران
دکتر امیر حسین وجدانی از نگاه و باورش به زندگی می‌گوید

عصر یکی از روزهای بهمن ماه سال ۱۴۰۲ به دیدار یکی از نخبگان علمی کشورمان رفتیم تا با او از زندگی و تجربه زیسته‌‎اش حرف بزنیم. گفتگویی از گذشته، حال و آینده با یک جراح جوان و پزشک فوق تخصص، حرف‌‎هایی درباره خانواده، خانه و سبک زندگی، یادآور طعم روزهای شور و شیرین.

Armanshahr-magazine-logo-1

از خودتان و زندگی بگویید.

Baran-Pattern-8

امیرحسین وجدانی، فوق تخصص قرنیه، متولد اسفند ۱۳۶۱، مثل یک دهه شصتی زندگی خودم را شروع کردم. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس تیزهوشان گذارندم و به لطف خدا با رتبه‌ دورقمی در رشته پزشکی قبول شدم، شغلی که مورد علاقه‌‎ام بود. بعد، رشته‌ چشم پزشکی را انتخاب کردم و الان در قالب فوق تخصص قرنیه و بیماری‌های چشم در کلینیک نوید دیدگان مشهد که به همت استاد و پدر همسر بنده، آقای دکتر خاکشور به عنوان اولین کلینیک فوق‌تخصصی در مشهد تاسیس شده، مشغول خدمت‌‎رسانی به مردم هستیم. از جایگاهی که دارم خوشحالم و امیدوارم که لطف خدا ادامه‌دار باشد و بتوانم در این زمینه با قدرت ادامه بدهم.

Armanshahr-magazine-logo-1

اغلب شما را فردی موفق می‌‎دانند، اما شاید ندانند که مخترع هم هستید؛ فکر می‌‎کنید چه فرازهایی از زندگی شما موفقیت‌‎آمیز بوده؟

موفقیت شاید کلمهٔ بزرگی باشد. من همواره در طول زندگی‌‎ام علاقه‌‎مند بوده‌‎ام بتوانم Shortcut [میان‌‎بُر]ها را پیدا کنم، دنبال ساده‌تر کردن موضوع و حل کردن مشکلات به ساده‌‎ترین روش ممکن هستم. دستگاه‌هایی در زمینه‌ چشم‌پزشکی اختراع کرده‌‎ام که فقط روال انجام کار را ساده‌تر می‌کنند. تا به حال دوازده ثبت اختراع در ایران و یک ثبت اختراع در اتحادیه اروپا داشته‌‎ام؛ حتی بوروکراسی اداری سختی مثل پتنت آمریکا را دنبال کردم و به ثبت رساندم. وقتی می‌دیدم کاری را انجام می‌دهیم که می‌‎شود مقداری راحت‌تر و ساده‌تر پیش برود، دنبالش می‌کردم و آن راه میان‌‎بر را پیدا می‌کردم؛ مثلا یکی از آن‌‎ها وسیله‌‎ای برای تشخیص کسانی است  که تحت تاثیر مواد روان‌گردان رانندگی می‌کنند (درایوینگ فلوئنس).

در جشنواره رازی که یکی از معتبرترین جشنواره‌‌‎های پزشکی کشور است به عنوان مخترع جوان رتبه‌ اول را کسب کردم، در جشنواره‌های دیگر از جمله جشنواره‌ بینایی شمس و جشنواره‌ ایده‌های برتر شرکت کرده‌‎ام و مقاله‌‎های داخلی و بین‌المللی متعددی نیز منتشر کرده‌‎‌‎ام. این‌ها به نظر من در ابتدای مسیر خیلی بزرگ و ایده‌آل به نظر می‌رسد و انسان خیلی دوست دارد یکی یکی این‌‎ها را به دست بیاورد و وقتی هم به دستش می‌آورد خیلی شیرین و خوشایند است؛ اما وقتی که به دستش آوردی با خودت وارد دیالوگ می‌شود که خب حالا باید چه کار کنم؟  آخرش به این نتیجه می‌رسی که اگر بتوانی به جایگاه خودت به عنوان انسان و یک مخلوق برتر برسی (که اتفاقا اشرف مخلوقات است و قرار است مدتی محدود در این دنیا زندگی کند و معلوم نیست کی به خط پایان می‌رسد) چقدر خوب است در این جایگاه بتوانی نقشت را خیلی خوب بازی کنی؛ طوری که وقتی سر به بالین خواب می‌‎گذاری از تمام کارهایی که انجام داده‌ای، خوشحال باشی. به نظرم این موضوع ارزش خیلی بالایی دارد. حالا این نقش می‌تواند در قالب طبیب یا کارمند یا در هر قالب دیگری باشد. 

مهمترین و در اصل لذت‌بخش‌ترین چیزی که آدم به آن دست پیدا می‌کند این است که بتواند اشرف مخلوقات بودن خود را در مواجهه با دیگران و در مواجهه با خودش ببیند، حتی با طبیعت یا حیوانات بتوانی موثر و مفید واقع شوی. در این دنیا و در نظام هستی چرخ‌دنده‌ خیلی کوچک هستی اما اگر درست و به جا در محور خودت حرکت نکنی نظم همه چیز برهم می‌خورد. کافی است در این کهکشان در همین مدت کوتاه، خوب بچرخید. بنابراین موفقیت‌ها به نظر من برای همه‌ی آدم‌‎ها هست، لطف خدا شامل حالم شده موفقیت‌هایی را کسب کرده‌‎ام، اما قطعا افرادی هستند که موفقیت‌های بسیار بیشتر، والاتر و ارزشمندتری در اقصی نقاط دنیا دارند اما نقش خود را خوب بازی کردن؛ اقناع‌کننده‌ترین حسی است که یک انسان می‌تواند داشته باشد. من تلاش می‌کنم که بتوانم در این مسیر تا جایی که امکان دارد به تکامل برسم و در تخصص خودم مفیدتر ظاهر شوم.

Armanshahr-magazine-logo-1

شخصی هست که بتوانید او را الگوی خود بدانید یا تأثیر شگرفی در زندگی شما بر جا گذاشته باشد؟

کودکی حال و هوای خاص خودش را دارد اما همه در آن مقطع دوست دارند بالاتر از همه کسانی که می‌شناسند قرار بگیرند که معمولا به نزدیک‌ترین فردی که در کنار خودشان دارند نزدیک می‌شوند و الگو می‌گیرند؛ به پدرشان و مادرشان نگاه می‌کنند و دوست دارند مسیر آنها را ادامه دهند. طبق  مشیت الهی، خیلی زود پدرم را از دست دادم، تقریبا شانزده ساله بودم که سوگ پدر را تجربه کردم و همیشه مادرم را به عنوان الگوی انسانیت و فداکاری، برجسته‌ترین شخصیت زندگی‌ام می‌‎دانم. در بیشتر کارها، به منش و رفتارهای مادرم برمی‌گشتم و رفتار ایشان در آن موقعیت را به خاطر می‌آوردم و سعی می‌کردم مطابق آنچه از ایشان آموخته‌ام رفتار کنم. 

Armanshahr-magazine-logo-1

تا چه حد از جایگاهی که در آن هستید رضایت دارید و به نظرتان در زندگی به آرامشی که دوست دارید دست پیدا کرده‌‎اید؟

در دوران تحصیل، به ویژه در نوجوانی با افرادی آشنا شدم که هر کدام در جایگاه خودشان آدم‌های خاصی بودند و در رشته خودشان تفاوت‌های بارزی نسبت به دیگران داشتند و این مرا نسبت به پیدا کردن جایگاه خودم و علاقه‌مندی‌هایم تشویق می‌کرد. طبابت از آن جایگاه‌هایی بود که همیشه در گوشه‌ای از ذهنم وجود داشت. یک نوجوان در ذهنش همیشه ثروت، شهرت و قدرت است و همواره می‌خواهد به اینها دست پیدا کند. درست است که این سه چیز آسایش را در زندگی تضمین می‌کند اما آرامش را خیر! یعنی شما می‌توانید این سه عامل را داشته باشید اما آرامش مطمئنا چیزی نیست که تضمین کننده‌اش شهرت و قدرت و ثروت باشد. آرامش یک مفهوم و حس درونی است که باید از داخل وجود خودمان هم پیدایش کنیم. آرامش به نظر من، حتما نیاز به خودشناسی و خداشناسی دارد. ما باید جایگاه خودمان را در این جهان پیدا کنیم و در جایگاه خودمان قرار بگیریم. باید الگوهایی برای خودمان داشته باشیم و آنها را رعایت کنیم و خطوط قرمزی برای خودمان داشته باشیم؛ این تعریف آرامش است. 

Armanshahr-magazine-logo-1

به نظر شما زندگی خوب چطور تعریف می‌‎شود؟

به نظرم این مدتی که قرار است در این دنیا زندگی کنیم باید طوری باشد که اگر یک روز نباشیم بقیه این موضوع را بفهمند، یعنی نبودن شما دیده بشود، نه آن که بود و نبودش فرقی نکند. هر چقدر نبودن ما اثر منفی داشته باشد نشان می‌‎دهد که بودنمان اثر مثبت بیشتری داشته است و این جنبه‌ بیرونیِ زندگیِ خوب است! جنبه‌ درونی زندگیِ خوب، همان حسی است که آدم درون خودش دارد که بتواند حس مفید بودن و راحتی روح و روانش را احساس کند. قطعا سلامتی جسم را  هم باید مد نظر داشت.

Armanshahr-magazine-logo-1

آیا با این تعریف از زندگی خوب، برای شما هم اتفاقی افتاده که درک کنید بود و نبودتان متفاوت است

بله، خیلی زیاد، به خاطر شغلم. البته طبابت چند جنبه دارد، برخی رشته‌های خیلی مهمی هستند که فرد مراجعه‌‎کننده، آنطور که باید و شاید اثر کار طبیب را حس نمی‌کند. رشته ما یک خوبی دارد که هم من حس خوبی دارم، هم فردای روز عمل، مراجعه‌‎کننده [حس خوبی دارد]. من واقعا قلبم می‌تپد برای اینکه هر روز به محل کارم بروم. یعنی کسانی را که امروز جراحی کردیم فردا از خواب که بیدار می‌شوند، یکی یکی در ذهنم هستند و این که هر کدام چه حسی دارند و احتمالا با چه لبخندی مراجعه می‌‎کنند، برایم جذاب است. هر کدام بر اساس شرایط سعی می‌کنند محبتشان را نشان بدهند. علی‌رغم اینکه خب، هزینه‌های درمانشان را پرداخت کرده‌‎اند، هر کدام سعی می‌کنند محبتشان را با هدیه یا تحفه‌ای ابراز کنند. این خیلی شیرین و جذاب است. 

چه بسیار خانم‌های جوانی که به دلیل مشکلات بینایی ازدواج نکرده بوده‌‎اند بعد از مدتی با همسرانشان مراجعه می‌‎کنند و من واقعا لذت می‌برم! وقتی می‌بینم فردی به خاطر این مشکل سال‌ها از اعتماد به نفس کافی برخوردار نبوده یا کارکرد اجتماعی مناسبی نداشته، با این لطفی که خدا به من کرده و توانسته‌‎ام مشکلش را حل کنم؛ می‌بینم انگار از حالت غنچه تبدیل به یک گل بزرگ می‌شود، کارکرد پیدا می‌کند، شغل پیدا می‌کند، ازدواج می‌کند یا بچه‌دار می‌‎شود؛ دیدن این صحنه خیلی زیباست. به خصوص در طولانی مدت؛ چون تخصصم پیوند قرنیه است (بنیانگذار پیوند قرنیه در شرق کشور پدر همسر من آقای دکتر خاکشور هستند و بنده در اصل شاگرد ایشان هستم) خب می‌‎بینیم که مثلا در طول سال‌ها، تغییر در زندگی‌شان رخ داده است.

پیوند قرنیه جزو جراحی‌‎هایی است که نتایج بسیار قشنگ و حس جالبی دارد. یک چشم که تا دیروز در بدن یک انسان کار می‌کرده قرار است با دست‌های شما در بدن دیگری قرار بگیرد. این بافت انسانی با یک دنیا حس مثبت بستگان همراه است. در حالی که درگیر سوگواری بوده‌اند اهدای عضو عزیز از دست رفته‌شان را پذیرفته و می‌خواهند سلامتی را برای فرد دیگری رقم بزنند. در ضمن قرنیه جزو بافت‌هایی با احتمال بالا در قبول عضو پیوندی توسط بدن فرد گیرنده است. با این تفاسیر علاوه بر کوتاه بودن دوره نقاهت بیمار، میزان موفقیت‌آمیز بودن جراحی به شدت بالاست و در کوتاه‌مدت منجر به نتیجه مطلوب می‌شود.  

یا مثال دیگر، اینکه در کشورمان جراح چشم حیوانات نداریم؛ من یکی از حامیان حیوانات هستم و چند دوست دامپزشک دارم که خودشان اتاق عمل‌‎هایی درست کرده‌‎اند برای سگ‌هایی که بیماری آب مروارید دارند و نمی‌توانند ببیند یا غذا بخورند. بعد از جراحی، [دیدن] این سگ‌‎ها یک حس خیلی قشنگ دارد، چون کاملا نابینا می‌‎شوند؛ بعد از عمل می‌تواند غذا بخورد یا صاحبش را می‌بیند خیلی زیباست و من خودم از این بابت خیلی خوشحال می‌شوم. این‌‎ها همه یک نشانه از لطف خداست. 

Armanshahr-magazine-logo-1

در رسیدن به یک زندگی خوب و آرام، موارد یا جنبه‌‎های دیگری هم تاثیر دارد؟

زمانی فرد آرامش دارد که الگوهایی را رعایت کند، الگوهای اخلاقی و اعتقادی که برای خودش در نظر می‌گیرد و از طرفی جامعه‌ای که با آن در تماسیم [باید آن الگوها را] در قبال فرد رعایت کند، آسایش برای من امنیت روانی، امنیت مالی، ارتباط داشتن، یک خانواده‌ خوب داشتن، دوستان خوب داشتن، یک شغل موثر، چه از نظر تاثیر کاری و چه از نظر اقتصادی است و مجموعه این‌‎ٍها می‌شود یک زندگی خوب! برآیند تاثیرات مثبتی که فرد بر جا می‌‎گذارد و محیطی که در آن زندگی می‌‎کند (چون خود محیط این تاثیرات را تقویت می‌کند و به صورت تصاعدی بالا می‌‎رود.) به نظر من هنوز خیلی کار دارم، دوست دارم خیلی بیشتر تاثیرگذار باشم. اما به عنوان فردی که چهل و یکی دو سال عمر دارم، به لطف خدا به چیزهایی که دلم می‌خواسته رسیده‌ام، خانواده خیلی خوبی دارم، 

دوست دارم اگر کاری انجام می‌‎دهم به جایی برسم که مرکز درمانی ما به جای ده نفر در روز بتواند مثلا به پنجاه نفر خدمت‌های بهتر ارائه کند. هرچند متاسفانه در شرایطی هستیم که نمی‌توانیم مثل گذشته به تکنولوژی روز دسترسی پیدا کنیم. اما علاقمندم آدم‌‎هایی مثل خودم کنارم داشته باشم یا تربیت کنم که این حس را داشته‌ باشند. خیلی ناراحتم از این اتفاقاتی که در جامعه می‌‎بینم. اگرچه در جایگاهی نیستم که بتوانم به کسی توصیه‌‎ای کنم، اما علاقمندم بگویم که با تلاش و کوشش بیشتر می‌‎شود همین جا و به همین مردم خدمت‌‎رسانی کرد و به جاهای خوب هم رسید، امنیت و آسایش داشت، آرامش هم داشت. نیازی به رفتن نیست، اگر سال‌ها در این مملکت زندگی کردی، آموزش دیدی و اعتبار گرفتی. 

Armanshahr-magazine-logo-1

به نظر شما کیفیت زندگی و محیط سکونت در این دیدگاه تاثیری دارد؟

به خاطر شرایطی که داشتم در جاهای مختلفی ساکن بوده‌‎ام، مونترال، ونکوور، بجنورد تربت‌جام، مشهد، تهران و… به نظر من سکونت و آن بخش از زندگی که به انسان و نزدیک‌‎ترین حلقه افرادی که دوست داریم همیشه حفظشان کنیم مربوط است، خیلی اهمیت دارد. مهم است که این حلقه نزدیکان امنیت و احترامشان تامین شود. به گذشته که برگردیم زندگی مشکلات این روزها را نداشت، از نظر امنیت و این قضایا، ولی کم‌کم داشتن امنیت کمی سخت شد، خانه‌های آپارتمانی مشکلات خودشان را داشتند اما خیلی سریع می‌خواهم برسم به جایی که الان زندگی می‌کنیم، به عنوان «خانه» عرض می‌‎کنم (در برج باران۳) در حال حاضر چیز جدیدی را تجربه می‌کنیم به اسم لایف‌‎استایل یا شیوه‌ زندگی. 

شیوه زندگی چیزی نیست که به نظر من با آجر و سنگ و رنگ و در و تخته بشود تعریف کرد، بلکه مولود یک تفکر است که بخشی از آن فیزیکی و بخش دیگر متافیزیکی است. در بخش فیزیکی می‌‎توان برنامه‌‎ریزی کرد اما بخش متافیزیکی زایا و پویاست و از آن هر روز چیز جدیدی متولد می‌‎شود. خوبیِ جایی که الان زندگی می‌‎کنیم همین است. در حال حاضر جزو کسانی هستم که دوست دارم دوستان قدیمی‌‎ام بیایند و در اینجا ساکن شوند، مخصوصا اینکه در انتهای [واگذاری] واحدها هستیم. اینجا چیزی هست که من تا حالا تجربه نکرده بودم. جاهایی که قبلا زندگی کردم شاید آن فیزیک بوده حتی خیلی بهتر! اینکه بگوییم فیزیک اینجا بهترین در دنیاست، غلو است. اما این [جریان] متافیزیکی که رخ می‌‎دهد، این حس‌‎های خوبی که من به شیوه‌ زندگی ترجمه می‌کنم، چیزی است که به نظرم باید پشت آن یک تفکر باشد. صرفا یک سازه و فروش آن نمی‌تواند به پیدایش چنین حسی و چنین چیزی منجر شود. شما باید به چیزهایی فکر کنید که بعضی از آن‌‎ها ابداع است، بعضی تقلیدِ بسیار خوب از کسانی که در دنیا پایونیر [پیشگام] هستند و شاید فقط در بعضی کشورها باشد، (در اروپا و کانادا هم با این شکل و شمایل خیلی کم است، چون هزینه‌‎های خدمات بسیار بالاست.)

آن چه ما داریم تجربه می‌‎کنیم، بسیار زیباست. این ارتباطات خوبی که  بین خانواده‌‎هاست یا سرگرمی‌‎هایی که برنامه‌‎ریزی می‌‎شود. شاید الان خیلی راحت بتوانید بلیت اینترنتی سینما بگیرید و به صورت خصوصی با دوستانتان استفاده کنید، اما وقتی‌ جایی به سینما می‌‎روید که کاملا خانه خودتان است، حسی که اینجا دارید، یا مثلا در استخرهای خصوصی، استخر هتل‌‎ها، این حس را ندارید. در مجموع لایف‌‎استایل و آن چه به پیدایش آن منجر می‌‎شود که پیدایش یک متافیزیک از یک فیزیک است، فکر می‌کنم نیازمند یک خالق متفکر و متعهد است که در عین فکر کردن به مباحث اقتصادی، به چیزهایی فکر کند که قیمت ندارد؛ یعنی امنیت و آسایش روحی و روحی و روانی، ایجاد ارتباطات بسیار جدید و دلچسب که در مجتمع‌های این چنینی بین ساکنان رخ می‌‎دهد حسی جدید است که من از آن خیلی لذت می‌برم. این حسی که دارم اصلا تبلیغی نیست، وقتی دارم از این خانه‌‎ تعریف می‌کنم، مثل این است که پسرم اینجا نشسته و باید تعریف کنم. تبلیغ نیست.

فکر می‌کنم افرادی که تلاش و فکرشان منجر به پیدایش سازه‌ای می‌شود که هم ارزش اقتصادی بالایی دارد و هم ارزش متافیزیکی و معنوی بالایی دارد، این افراد باید متوجه شوند که عده‌ای هستند که این‌ها را می‌بینند و تشویق می‌کنند. وقتی نمره فرزند ما بیست می‌شود، می‌توانیم به او یک کادو بدهیم و می‌‎توانیم برایش تعریف کنیم که این بیست شدن چقدر اهمیت دارد! چقدر خوب است که تو تلاش کردی، چقدر خوب است که به این بیست شدن ادامه بدهی، به این نوع تلاش ادامه بدهی و این نتیجه‌‎ای که گرفتی چه تاثیرات مهمی داشته است. 

یکی از دل‌‎مشغولی‌هایی که خیلی ناراحتم می‌‎کند بحث مهاجرت افراد متخصص است، چون بعضی آن حس امنیتی را که جستجو می‌کنند در مهاجرت پیدا می‌کنند. اما از زمانی که این مجموعه‌‎ها راه افتاده بالغ بر ده نفر را می‌شناسم که چنین مراکزی باعث شده رها نکنند، نروند و در رشته‌‎ای که هستند به خدمت‌رسانی و زندگی ادامه دهند. چرا که آن چیزی که از زندگی می‌‎خواهند دارند می‌‎بینند و تجربه می‌کنند. خب، چیزهایی هم هست که واقعا دست ما نیست و در [بهبود] آن نمی‌‎توانیم نقش داشته باشیم اما چیزهای دیگری که دنبال آن هستیم در مجتمع‌‎های این چنینی تا حد زیادی پیدا می‌‎کنیم. من نمی‌‎دانم با چه کلماتی [بیان کنم]، هر کس تلاشش در هر زمینه‌ای به پیدایش یک مخلوق جدید، یک ارزش جدید با این همه فایده می‌شود (مثل یک اختراع که تا حالا نبوده)، این افراد باید متوجه شوند که کارشان با ارزش است و علی‌رغم ناملایمتی‌‎هایی که وجود دارد، بدانند عده‌‎ای فهمیده‌‎اند و تلاش‌ها، کوشش‌ها، سختی‌‎ها و زخم‌‎هایی که خوردند تا به این مخلوق برسند را ستایش و تشویق می‌کنند. 

Armanshahr-magazine-logo-1

آیا در این مسیر تعارضی را هم تجربه کرده‌‎اید؟

من بارها گفته‌‎ام قطعا در کشور ما با توجه به شرایطی که هست و نمی‌‎توان پیش‌‎بینی کرد، اتفاقاتی می‌‎افتد که نمی‌‎توانید خیلی راحت حتی برای یک سال برنامه‌ریزی کنید و این عدم [امکان] برنامه‌ریزی منجر به تعارضاتی خواهد شد که متاسفانه در کشور ما در همه‌ زمینه‌ها وجود دارد و ما هم اختلاف‌‎هایی داشته‌ایم اما از بعد اقتصادی و به عنوان یک مالک، خیلی خوشحالم که جایی که تملکش را دارم با ارزش باشد و برندش درخشش داشته باشد. 

به عنوان کسی که بیشترین کشمکش‌ها را تجربه کرده، به نظر من مشکل در گفتگوهاست. زمانی که دو نفر به سوء‌تفاهمی برمی‌‎خورند، گفتگو می‌تواند خیلی به آن‌‎ها کمک کند. به نظر من ریشه اصلی تعارض این است که با هم گفتگو نمی‌کنیم. زمانی که فرصت حرف زدن و شنیده شدن داشته باشیم، با رعایت یکسری الگوها و در نظر گرفتن محدودیت‌ها و اینکه دو طرف اطمینان داشته باشند حقی پایمال نمی‌‎شود [تعارض حل می‌‎شود]. الان من تبدیل شدم به کسی که سردمدار حل مشکل دیگران است. من دوست دارم این گفتگوها شکل بگیرد. چیزی هم که اکنون برای من با اهمیت است و می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که [در بعضی تعارضات] برند باران با اختیاراتی که دارد می‌‎توانسته پای میز گفتگو نیاید و ارتباط را کامل قطع کند، اما هرگز این کار را نکرده و ما باید برای این موضوع حرمت قائل شویم و به این گفتگوها ادامه دهیم.

Armanshahr-magazine-logo-1

و کلام آخر؟

به عنوان کلام آخر می خواهم به این موضوع اشاره کنم که دوست‌داشتنی‌‎ترین بخش زندگی هر انسان «خانواده» است و برای خانواده تمام تلاشش را می‌کند که بتواند بهترین‌‎ها را فراهم کند. من خوشحالم که لطف خدا شامل حالم شده و توانسته‌‎ام محیط مناسبی را برای خانواده‌‎ام تامین کنم که از امنیت همه جانبه برخوردار باشد. برج‌ها در همه جای دنیا هستند اما این چیزی که ما در باران با آن مواجهیم و آن را از سایر برج‌‎ها متمایز می‌‎کند دادن حس‌های خوب است که نشات گرفته از آدم‌‎های خوب و درست با احساسات خوب است. من هم به نوبه خودم، خود را مسئول می دانم که در جاری ماندن این حس خوب نقش ایفا کنم.

Armanshahr-Toos-magazine-no1-cover
این یادداشت در فصلنامه «آرمان‌شهر» منتشر شده است.
آرمان‌شهر توس فصلنامه‌ای است در حوزه سبک زندگی که با حمایت گروه باران منتشر می‌شود.
سایت اختصاصی مجله آرمان‌شهر: www.ArmanShahrMag.com
دکمه بازگشت به بالا