|مروری بر کمپین نسخهی اصلی گروه باران - اجرا شده در سال ۱۴۰۳|
سفر؛ در جستوجوی نسخهی اصلی
حالا نوروز از همیشه نزدیکتر است؛ نسیم، زمزمههای نو شدن را به گوش درختان رسانده و عطر بهار در کوچهها جاری شده است. چه هدیهای نابتر از حس با هم بودن در آیین دیرینهی نوروز؟ همان حسی که از دل فرهنگها و خاکهای این سرزمین برمیخیزد و در کنار هم معنا میگیرد. نوروز، نسخهی اصلیِ نو شدنِ سال است؛ دیرین، اصیل و دقیقتر از هر مبنای گاهشماری دیگری در سراسر جهان و هدیه دادن رسم نوروز است.
از ابتدای اسفند تا نوروز، به هشت شهر ایران سفر کردیم. تا از هر خطه و خاک، از دل هر فرهنگ و قوم اصیل ایرانی، یک «نسخهی اصلی» را به یادگار برداریم. از خلیج همیشه فارس در بوشهر شروع کردیم تا حافظیهی شیراز، از شکوه تخت جمشید تا بادگیرهای خاموش یزد، از تنهایی سیوسهپل تا تمدن دیرین همدان، از غیرت پابرجای مردم سنندج تا اقتدار استوار تبریز و از هویت زلال مردم بلوچ تا دل هر خانهای که بوی نوروز را به جان خریده، همه را دیدیم و لمس کردیم؛ هر کدام نسخهای اصلی از این سرزمین بودند.

به گوشه و کنار ایران رفتیم، تا هدیهی نوروز را برای خانوادهی باران تهیه کنیم؛ هدیهای که هر تکهاش، روایتی از یک سرزمین و قصهای از یک فرهنگ است. هدیهای از یک نسخهی اصلی؛ نسخهای اصلی از سرزمینمان ایران.
از ابتدای اسفند تا نوروز، به هشت شهر ایران سفر کردیم. تا از هر خطه و خاک، از دل هر فرهنگ و قوم اصیل ایرانی، یک «نسخهی اصلی» را به یادگار برداریم. از خلیج همیشه فارس در بوشهر شروع کردیم تا حافظیهی شیراز، از شکوه تخت جمشید تا بادگیرهای خاموش یزد، از تنهایی سیوسهپل تا تمدن دیرین همدان، از غیرت پابرجای مردم سنندج تا اقتدار استوار تبریز و از هویت زلال مردم بلوچ تا دل هر خانهای که بوی نوروز را به جان خریده، همه را دیدیم و لمس کردیم؛ هر کدام نسخهای اصلی از این سرزمین بودند.
به گوشه و کنار ایران رفتیم، تا هدیهی نوروز را برای خانوادهی باران تهیه کنیم؛ هدیهای که هر تکهاش، روایتی از یک سرزمین و قصهای از یک فرهنگ است. هدیهای از یک نسخهی اصلی؛ نسخهای اصلی از سرزمینمان ایران.

قرار کردیم تا برای تمامی اعضای خانوادهی باران، که هر یک، نسخهای اصلی و منحصر به فرد هستند، به تناسب ویژگیهای شخصیتی، علاقمندیها، یا سبک و شیوهی زندگی شخصی که از آنها سراغ داریم، یک هدیهی سفارشی و شخصیسازی شده، تهیه کنیم. مسیری که از دریافت، دستهبندی و پردازش اطلاعات سامانه مدیریت ارتباط با مشتریان گروه باران آغاز شد و با سفری طولانی به نواحی دور و نزدیک در سراسر ایران ادامه پیدا کرد و در رویدادهایی جداگانه به ساکنان هتلبرجها اهدا شد تا همزمان با آغاز سال نو، یادآور این باشد که توجه به جزییات، مبنای نگاه باران و اصالتی است که برای مخاطبان خود قائل است.
پایان؛ آغاز گفتوگویی تا همیشه
سفر پرماجرای «در جستوجوی نسخهی اصلی» با برنامهریزی و مدیریت گالری هیچا و پشتیبانی مرکز مدیریت رسانه فراهنگ در قالب اعزام یک تیم چهار نفره به گوشه و کنار ایران رقم خورد.
از دل هر شهر و دیار، در میان فرهنگ هر قوم ایرانی، مسافران باران، قصهی جستوجو برای یافتن رهاوردی را آغاز کردند تا همیشه و در هر خانه، راوی قصهای بیپایان باشد.
در جستوجوی نسخهی اصلی، با ما به گوشه و کنار ایران بیا.
بوشهر
جستوجو در شهر اول آغاز شد تا از لابلای عطر ادویه، رنگ گلیمها و بافت حصیرها، برای هر یک از اعضای خانوادهی باران، به رسم نوروز، هدیهای از یک نسخهی اصلی بیابیم. از کوچههای باریک و خانههای قدیمی، در دل بافت تاریخی، روایت بوشهر را از زبان مردمی شنیدیم که قصههایشان را بیتکلف میگویند. مشام را به بوی دریا آغشتیم، خاطرمان را از نوای نیانبان و دمام انباشتیم و جان را از خیامخوانی در دیار لنجها لبالب کردیم.
شیراز
در دومین مقصد سفر، غوطه خوردن در گنجهای هنر شیراز، از بازار وکیل تا سرای مشیر را تجربه کردیم. ما به دنبال رهاوردی برای خانواده باران، کوچههای عطرآگین از بهارنارنج شیراز را زیر پا گذاشتیم تا از هر چیز یک نسخهی اصلی بیابیم. ای کاش میشد کولهباری از هوای حافظیه، موسیقی شبهای شیراز یا شکوه تختجمشید را هم به ارمغان بیاوریم.
یزد
در تکاپوی یافتن نسخهی اصلی از هنر و فرهنگ ایرانزمین، به رسم هدیهی نوروز که خود نسخهی اصلی نو شدن است، دل را به کوچههای خشتی یزد سپردیم. در دیار بادگیرها، از آتشکده تا میدان امیرچخماق، غرق در هزار نقش ترمهها و هزار رنگ داراییبافیها شدیم تا رهاورد سرزمین آفتاب و آیینه را به خانوادهی باران برسانیم.
اصفهان
در جستوجوی ردّ پررنگ اصالت و شکوه در نقشهی سرزمینمان ایران و به رسم نوروز، که خود روایتگر تولدی دوباره است، دل را به زایندهرودِ چشمانتظار و پیچوتاب کوچهپسکوچههای میدان نقش جهان سپردیم. در دیاری که گلدستههای فیروزهفام و سایهسار باغهای کهن در آن به گفتوگو نشستهاند، از گذر سیوسهپل تا پژواک صدا در تالار چهلستون، چشم در چشم هزار جلوهی میناکاری شدیم و گوش به زمزمهی ظرافت استادان قلمزنی سپردیم تا مشتی رنگ، نقش، و نور را از این دیار روانهی خانههای باران کنیم.
همدان
در جستوجوی ریشههای فرهنگ ایرانزمین، به همدان رسیدیم؛ به هگمتانه، دیار نخستینها، جایی که صدای تاریخ از دل کتیبههای گنجنامه تا سکوت گنبد علویان جاریست. در سایهی الوند، از سفالینههای لالجین تا سنگفرشهای کوچهپسکوچههای بازار کهن، رد پای هنر و حکمت را دنبال کردیم. اینجا، هر گوشه روایتیست از پیوند خاک، معنا و زیبایی. به رسم نوروز، که خود آغاز گفتوگوی نو با کهنه است، آنچه از این دیار برگرفتیم ـ مشتی رنگ، نقش و نوا ـ را با خود آوردیم، تا هدیهای درخور خانوادهی باران باشد، از سرزمین دانایی و دیرینگی.
سنندج
در سودای یافتن تکهای از زیبایی ناب و اصالت بیپیرایه، راهی کردستان شدیم؛ سرزمین کوههای خاموش و دشتهایی که نغمه در آن نهفته است. در سایهروشن دامنههای زاگرس، دل را به سنندج سپردیم؛ از تالارهای خاطرهخیز عمارت خسروآباد، تا پیچوتاب کوهستانی اورامان، آوای دف و زمزمهی تنبور همقدممان شد؛ نغمههایی که نهتنها شنیدنی، که زیستنیاند. در بازار هزاررنگ، جایی میان پارچههای رنگین و دستدوزهای خاموش، ردّی از هنرِ بیادعا یافتیم؛ هنری که در سادگیاش، وقار یک تمدن خوابیده است. به رسم نوروز، که موسم نو شدن و پاسداشت ریشههاست، رهاوردی از سرزمین آواز، آفتاب و آشتی، برای خانوادهی باران آوردیم.
تبریز
در شهری که هر کوچهاش نشانی از شکوه و شکیباییست، به دنبال ردّی از اصالت هنر و فرهنگ ایرانزمین قدم زدیم. از ارگ علیشاه که چون حافظهای ایستاده، روایتگر پایداریست، تا خانههای قاجاری که در رنگ شیشههایشان آفتاب به رقص میافتد، تبریز را در آیینهی تاریخ نگریستیم. در بازار بزرگ، میان هزار گرهی فرشهای نفیس، و در نوای دلنشین عاشیقها، شکوهی بیادعا یافتیم؛ صدایی که از دل کوه و کوچه برخاسته، و تا دوردستها میپیچد. به رسم نوروز، با دستان پُر از نقش، نغمه و یاد، تا رهاوردی از این دیار را به خانوادهی باران هدیه کنیم.
زاهدان
از سرزمین رستم با افسانههای خیالانگیز، ارمغانها برگرفتیم تا به رسم نوروز هدیهای برای خانواده باران فراهم آوریم. در آخرین ایستگاه سفرمان به دنبال روایتهای کهن و اصالت بیپایان، راهی زاهدان شدیم. دل را به بادهای مواج سیستان و رنگهای زندهی بلوچستان سپردیم تا از سرزمین نخل و نی و شهر سوخته، نقشهای جادویی سوزندوزی و پارچههای بلوچی را در کولهبارمان بگذاریم.
این سفر پایان یافت اما شاید آنچه تا همیشه باقی بماند، قصهای است که با هر نسخهی اصلی از فرهنگ و خاک ایران در خانههای باران به یادگار گذاشتیم.

|مروری بر سایر مراحل کمپین «نسخهی اصلی» باران|
